تقریبا یک سال بعد از حوادث فصل قبل و ناپدید شدن ویل دختری با خالکوبی شماره هشت برای گروهی خلافکار در همان نزدیکی کار می کند که...

در فلش بکی یازده را میبینم که در آپساید داون گرفتار شده و باید به هر نحوی فرار کند ولی حتی در صورت فرار هم مامورین دولت به شدت بدنبالش خواهند بود و...

داستین یه حیوون خونگی عجیب جدید میگیرد و یازده به شدت صبر خود را از دست می دهد و باب تلاش میکند در برابر ترس هایش ایستادگی کند....

ویل کسل شده و با جویس درد دل می کند که منجر به نتایج خوبی نمیشود در حالی که هاپر حقیقتی را جستجو میکند و یازده کشف شگفت انگیزی را روی زمین انجام می دهد ... نشان کردن

نانسی و جاناتان یک تئوری توطئه دارند که با جستجوی یازده از گذشته نانسی روبه رو میشن و باب نابغه با مشکلات بزرگی روبرو می شود.

رابطه ویل به یک نیروی شیطانی قوی تر می شود و هیچکس نمیداند چه کار باید بکند. داستین و استیو یک رابطه بعید رو شکل می دهند

توانایی های ماورا الطبیعه الون باعث میشود تا او به خشونت روی بیاورد و دختری عصبانی گذشته سخت و غم انگیزش را به یاد می آورد و دوستی ای جدید بین او و لوکاس شکل میگیرد...

یک اتفاق غیر منتظره قهرمانی باعث یک پیشرفت مرگبار می شود و در آزمایشگاه هاوکینز قفل می شود و ویل و چند نفر دیگه داخل می مانند ....

نیروی شیطانی آپساید داون مرتبا قویتر می شود و گروه به این باور رسیده اند که کاملا بدن ویل را در اختیار گرفته و اندکی نا امید شده اند که سر و کله ال پیدا می شود. با آمدن او هاپر نقشه ای دارد و برای همین گروه از هم جدا می شوند و...

تابستان ۱۹۸۵ و هم زمان با اکران فیلم بازگشت به آینده، آرامش به شهر هاوکینز بازگشته است. مایکل و الون زمان خوبی را باهم سپری می کنند و به نظر می رسد که الون بعد از مدت ها سختی، طعم زندگی واقعی را می چشد. شهر با رهبری شهردار جدید که فردی فاسد است و حمایت دولت را دارد، اداره می شود. با نزدیک شدن به تاریخ ۴ ژوئیه و فرارسیدن روز استقلال، رویدادهایی غیرقابل توضیح همچون ناپدید شدن افراد شروع به رخ دادن می کند و مایک و دوستانش مجبور می شوند دوباره با ترس های قدیمی خود مواجه شوند.

بیلی وارد دنیای وارونه شده و با بدل خود مواجه می شود. مایکل بعد از تهدید هاپر برای نخستین بار در طی چند ماه قبل پیش الون نمی رود و به او دروغ می گوید که مشکلی برایش پیش آمده است و الون که از این موضوع عصبانی است نزد مکس رفته و آن ها با یکدیگر برای تفریح به پاساژ می روند و در آن جا با مایکل، لوکاس و ویل مواجه می شوند.

مایکل و لوکاس که هردو در رابطه عاشقانه خود با چالش مواجه شده اند، سعی دارند راه حلی پیدا کنند. ویل که احساس می کند در این بین دوستانش او را فراموش کرده اند سعی می کند تا با آن ها را ترغیب کند که همچون دوران گذشته به بازی و سرگرمی بپردازند اما دعوا بین او و مایک بالا گرفته و ویل عصبانی و ناامید به خانه بازمی گردد. جویس متوجه پدیده عجیبی می شود و آن اینکه تقریباً همه آهنرباها از کار افتاده اند.

داستان در دهه 80 میلادی در شهر ساحلی لانگ ایلند اتفاق می افتد. پس از ناپدید شدن یک پسر جوان، تحقیقات برای پیدا کردن او آغاز میشود. خانواده، دوستان و پلیس محلی همگی درگیر معمای گم شدن این پسر هستند. اهالی شهر بعد از مدتی متوجه می شوند دولت، نیروهای ماورای طبیعی و یک دختر کوچک در گم شدن پسر دست داشته اند...

داستان در دهه 80 میلادی در شهر ساحلی لانگ ایلند اتفاق می افتد. پس از ناپدید شدن یک پسر جوان، تحقیقات برای پیدا کردن او آغاز میشود. خانواده، دوستان و پلیس محلی همگی درگیر معمای گم شدن این پسر هستند. اهالی شهر بعد از مدتی متوجه می شوند دولت، نیروهای ماورای طبیعی و یک دختر کوچک در گم شدن پسر دست داشته اند...

داستان در دهه 80 میلادی در شهر ساحلی لانگ ایلند اتفاق می افتد. پس از ناپدید شدن یک پسر جوان، تحقیقات برای پیدا کردن او آغاز میشود. خانواده، دوستان و پلیس محلی همگی درگیر معمای گم شدن این پسر هستند. اهالی شهر بعد از مدتی متوجه می شوند دولت، نیروهای ماورای طبیعی و یک دختر کوچک در گم شدن پسر دست داشته اند...

داستان در دهه 80 میلادی در شهر ساحلی لانگ ایلند اتفاق می افتد. پس از ناپدید شدن یک پسر جوان، تحقیقات برای پیدا کردن او آغاز میشود. خانواده، دوستان و پلیس محلی همگی درگیر معمای گم شدن این پسر هستند. اهالی شهر بعد از مدتی متوجه می شوند دولت، نیروهای ماورای طبیعی و یک دختر کوچک در گم شدن پسر دست داشته اند...

داستان در دهه 80 میلادی در شهر ساحلی لانگ ایلند اتفاق می افتد. پس از ناپدید شدن یک پسر جوان، تحقیقات برای پیدا کردن او آغاز میشود. خانواده، دوستان و پلیس محلی همگی درگیر معمای گم شدن این پسر هستند. اهالی شهر بعد از مدتی متوجه می شوند دولت، نیروهای ماورای طبیعی و یک دختر کوچک در گم شدن پسر دست داشته اند...